اتحاد در اصطلاح سياسي به معناي يگانه شدن دو يا چند كشور و پذيرش نظام سياسي، نظاميو اقتصادي واحد است كه در پي آن به همه آنها يك امت و يا كشور اطلاق ميشود. ( المعجم الوسيط، ج 1 ص 1017 و نيز دائرة المعارف بستاني ج 2 ص 440) مفهوم فدرال و فدراسيون در ادبيات كشورهاي غربي به معناي نوعي از اتحاد ميان شهروندان چند واحد سياسي از ايالت و يا كشور است كه در آن برخي از اختيارات به مركز واگذار ميشود تا مديريت كلان اتحاديه را به عهده گيرد. كشور فدرال آلمان و آمريكا و روسيه نوعي از اتحاد ايالتي درون واحد جغرافيايي خاص و اتحاديه اروپا از نمونههاي بارز اين گونه اتحاد سياسي ميان كشورها در واحد جغرافياي بزرگ تر است.( نگاه كنيد به دانش نامه سياسي، داريوش آشوري، اصطلاحات اتحاديه و فدراسيون)
در همه كاربردهاي اتحاد ميتوان صبغه اي از مسايل سياسي و اجتماعي را يافت. اگر امت هم عقيده و هم رايي با يك ديگر متحد شوند، نميتوان ابعاد و آثار سياسي و اجتماعي پديده اتحاد امت را ناديده گرفت و تنها به آثار فلسفي و يا حقوقي و اخلاقي آن اشاره كرد. از اين روست كه سخن گفتن از اتحاد و يا اختلاف ارتباط تنگاتنگي به مسايل سياسي و اجتماعي پيدا ميكند.
در آيات بسياري از قرآن به مساله اتحاد از ديدگاه اجتماعي آن نگريسته و بر اهميت آن ميان جهانيان، اديان، مسلمانان و نهاد خانواده تاكيد شده است. در اين آيات پديده اتحاد به عنوان امتنان الهي دانسته شده و پيوند ميان دلهاي مومنان را نوعي تصرف الهي بر شمرده است. در نگرش قرآني ايجاد و حفظ چنين يگانگي و همدلي و همرايي در ميان مومنان، به علت ارسال پيامبران و عمل به شرايع دانسته شده و از امت خواسته شده تا با تمسك به دين و آموزههاي قرآن و روش و سنت پيامبر (ص) اتحاد و انسجام خود را حفظ و تحكيم كنند.(بقرة آيه 213 و نيز آل عمران آيه 103 و نيز آل عمران آيه 64 و انعام آيه 153 )
در آيه 153 سوره انعام آمده است: و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ؛ و اين ( دين اسلام ) راه مستقيم و راست من است ؛ پس از آن پيروي كنيد و از راههاي ديگر پيروي نكنيد تا از راه خدا متفرق شويد.
تفرقه و اختلاف امري است كه در اين آيه توجه شده است. آسيبهاي عدم اتحاد و اختلاف روشن و تبيين گرديده است. آسيبهايي كه نه تنها در دنيا و شيوه زيست و بهره مندي از دنيا پديدار خواهد شد بلكه برآيند آن به آخرت نيز كشيده و انسان از آثار سوء آن در امان نخواهند ماند.
در اين نوشتار بر آنيم تا با تحليل آيات و آموزههاي قرآني، بينش و نگرش قرآن را نسبت به آثار زيانبار اختلاف و عدم اتحاد تبيين و تحليل كنيم . باشد تا با پندآموزي از آيات و شناخت آثار و پيامدهاي اختلاف از عوامل اختلافي پرهيز و بر عوامل اتحاد تاكيد و عمل شود.
قرآن اختلافات بشري را در چند دسته بيان ميكند و عامل هر يك را نيز بيان داشته و راهكارهاي برونرفت از آن را نيز بيان ميدارد. از جمله انواع و اقساميكه قرآن بيان ميدارد ميتوان به اختلافات عقيدتي و اجتماعي اشاره كرد كه از مهم ترين و موثرترين اقسام اختلاف ميباشد.
از منظر قرآن ريشه اختلاف در انسان به مساله استخدامگري انسان باز ميگردد. قرآن در اين باره به گرايش ذاتي بشر به مساله استخدام توجه داده و ميفرمايد: و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا؛ و ما برخي از مردمان را بر برخي ديگر به درجاتي برتري داديم تا برخي از ايشان برخي ديگر را به تسخير خود در آورند. ( زخرف آيه 32) تسخير و استخدام ديگري در اين آيه به عنوان عاملي طبيعي در نهاد و سرشت بشر ياد شده است. همين مساله ميتواند عامل و ريشه اصلي بسياري از اختلافات و پديداري تضاد منافع گردد. علامه طباطبايي در كتاب شريف الميزان با استناد به آيات چندي از قرآن بر اين نگره پافشاري ميكند كه اصل در انسان استخدامگري و تسخير ديگري است و ريشه اجتماعات را بايد در مساله استخدامگري انسان جست. به اين معنا كه استخدامگري انسان موجب شد تا انسان به سوي جامعه گرايش يابد و جامعه طلبي و جامعه پذيري به عنوان يك عارض انساني نمود پيدا كند. بنابراين انسان نه تنها مدني بالطبع يعني بالذات نيست، بلكه مدني بودن وي امري عارضي و در پي امر ذاتي ديگري به نام استخدامگري انسان است.(نگاه كنيد: الميزان ، عربي، ج 2 ص 117 كه به طور كامل به اين بحث پرداخته است و نيز همان جلد صص 70 و 116 و 132 و 388 و نيز ج 3 ص 170 و ج 4 ص 125 و نيز ج 7 ص276)
بي گمان نگرشهاي گوناگون در تفسير هستي، آفريننده آن، اسما و صفات پروردگار و فرجام كار جهان و سرانجام بشر از مهم ترين عوامل تفرقه و جدايي گروههايي انساني پس از مساله استخدام مطرح بوده است. چنان كه اختلاف ديني ميان اديان نيز يكي ديگر از موارد اختلاف عقيدتي است. همه اديان آسماني بر اصل پرستش خداوند در جايگاه يگانه آفريننده هستي و مدبر آن اتفاق نظر دارند. آن چه بيش تر ميان ايشان تفرقه ميافكند نوع اعتقاد به رسالت پيامبران است . البته ستم و طغيان و نيز سودخواهي و منفعت طلبي از عوامل ديگري است كه موجبات جدايي را فراهم آورده است. قرآن از عالمان يهوديي ياد ميكند كه دين فروشان هستند و به خاطر ماديات دنيوي حقايق را كتمان ميكنند و موجبات تفرقه و اختلاف ميان بشر ميشوند.
گاه ريشه اختلافات ميان اديان و مذاهب شبهات نوپديدي است كه در طول زمان پديدار ميشود. چنان كه مساله تثليث و حلول الهي در عيسي (ع) و مانند آن ريشه در اين مساله دارد. (ملل و نحل شهرستاني ج 1 ص 209)
قرآن با توجه به اين كه ريشه بسياري از اختلافات مذهبي و فرقه اي ميان امت واحد، گرايشها و تفسيرهاي فرقهاي است، از مسلمانان خواسته است تا به قرآن ( اسلام، پيامبر ) اعتصام و تمسك جسته و از تفرقه پرهيز كنند: "واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا."(آ ل عمران آيه 103) اين دعوت الهي نشان ميدهد كه قرآن كريم، ظهور چنين پراكندگي و تفرقه اي را پيش بيني كرده و به سبب خطر آفريني آن، به شدت درباره آن هشدار داده است. علامه طباطبايي معتقد است كه تاكيد قرآن بر اتحاد و پرهيز از اختلاف به سبب پيشبيني وقوع اختلاف در ميان امت اسلامياست، چنان كه شيوه قرآن در مواردي از اين دست، همين است. ( الميزان ج 3 ص 374)
گذشته از انواع اختلافات ديني و عقيدتي كه از نگاه قرآن، امري نكوهيده تلقي ميشود، قرآن تفاوت شريعتها و قوانين هر يك از اديان را به خدا نسبت داده است.( مائده آيه 48) زيرا شرايع مختلف با توجه به مقتضيات هر عصر و دوره اي آمده است ؛ از اين رو لازم و ضروري بود تا تعالي تدريجي بشر و همگام با گذر زمان و متناسب با هر عصر و سطح نيازهاي مردم همان دوران، شرايعي آورده شود. اين شرايع با آمدن شرايع ديگر كامل و برخي از احكام آن نسخ ميباشد و قوانين جديدي جاي آن را ميگرفت. اين گونه بود تا انسان به كمال لايق خود رسيد و توانست بار مسئوليت جديد خود را به دوش كشد و شريعت اسلام به عنوان دين كامل و آخرين شريعت و قوانين آسماني همه شرايع پيشين را نسخ و از دور خارج ساخت. ( مائده آيه 3 و احزاب آيه 40)
اختلافات اجتماعي چنان كه علامه طباطبايي تبيين و تحليل ميكند به جهت خصلت ذاتي استخدامگري بشر و تضاد منافع پديد ميآيد؛ زيرا زندگي گروهي هر چند فوايدي هم چون تلاش متقابل براي رفع نيازمنديها دارد، مشكلاتي نيز در پي خواهد داشت كه تنازعات و مرافعات از جمله آنهاست. در تحليل قرآني، ضرورت وجود قوانين و شريعت و ارسال پيامبران و قوانين آسماني بر همين اساس تبيين ميشود. ( كشف المراد ص 469) اين گونه است كه اجتماع ساده اي كه در آغاز حضور بشر بر زمين براي استخدامگري و بهرهمندي از فوايد اجتماع پديدار شد، به جهت تضاد منافع به حدي از بحران و انفجار رسيد كه غير قابل كنترل و مهار بود. كشتار و قتل و غارت در ميان آنان شيوع يافت و هر كس ميكوشيد تا ديگري را به بردگي گيرد و از منافع وجودي او بهره مند گردد و يا توليدات و دسترنج وي را به غارت برد. از اين روست كه پيامبران با قوانين آسماني براي مهار اين بحران فرو فرستاده شدند تا داوري كنند و قوانين مهار كننده را به اجرا در آورند و در ميان مردمان حكومت كنند.( نگاه كنيد به تفسير نمونه ج 2 ص 95 و تفسير راهنما ج 2 ص 59 و نيز الميزان ج 2 ص 130)
بسياري از قوانين و آموزههاي دستوري اسلام را ميتوان در حوزه قوانين قضايي و احكام مرافعات و حل نزاعات و تنظيم امور اجتماعي دانست. اين قوانين براي رفع دسته اي از اختلافات اجتماعي فرو فرستاده شده اند تا ضمن تنظيم روابط اجتماعي مردمان با دستورهاي اخلاقي و حقوقي و كيفري و جزايي مرافعات را كاهش داده و ميان امت و اجتماعات الفت و اتحاد برقرار سازند.( بقره آيه 213 و نيز ص آيه 26) از اين روست كه گفته ميشود كه فلسفه توسعه رسالت و نصب جانشين براي پيامبران و پيامبر اسلام نيز حكومت، مديريت و داوري و قضاوت در ميان مردم و رفع مشاجرات و تنظيم امور اجتماعي درون امتي و بيرون امتي است. (مكاسب، شيخ مرتضي انصاري ص 153)
در تحليل قرآني به نظر ميرسد كه تفرقه و اختلاف معلول زندگي اجتماعي بشر است. قرآن در تحليل مساله اختلاف در ميان مردمان ميفرمايد: "كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه."( بقره آيه 213)
در اين آيه بيان شده است كه مردمان امت واحد و يگانه اي بودند. پرسش اين است كه پس اين اختلافات از كجا پديد آمده و نقش پيامبران و آموزههاي آسماني در اين ميان چيست؟ آيا منشا اختلاف در ميان امت واحد پيشين، آمدن پيامبران و آموزههاي آسماني بوده است؟
قرآن به همه اين پرسشها پاسخ ميدهد. از آيه ياده شده ميتوان استنباط كرد كه امت واحد در زماني كه اجتماع را تشكيل دادند به جهت تنازع و اختلاف در منافع و تضاد در مصالح با يك ديگر درگير شده و اختلاف كردند. از اين رو نيازمند كسي بودند تا در ميان ايشان به حق داوري كند و براي تنظيم روابط انساني درست، كتاب و قوانين را تدوين نمايد تا بر پايه و اساس آن حركت كرده و روابط اجتماعي خود را سامان داده و از اختلافات و تنازع و درگيري پرهيز كنند. اين گونه است كه پيامبران به عنوان داوراني حقگو و بيان كنندگان قوانين تنظيم كننده روابط درست اجتماعي مبعوث و برانگيخته ميشوند.
بنابر اين تحليل قرآني ريشه اختلافات را ميبايست در اجتماع بشري جست . از آن جايي كه انسان مستخدم بالذات است و ميكوشد تا ديگري را براي اهداف و منافع خود به كارگيرد، مجبور ميشود تا اجتماع را بر پا دارد تا از اين طريق بتواند منافع خود را تامين و ديگران را به استخدام و به تعبير قرآني سخريه و مسخر خود گرداند. در اين ميان هر كسي ميكوشد تا بر ديگري تسلط يافته و از منافع ديگري بهره برده و وي را به استخدام خود در آورد. اين گونه ميشود كه تنازع و تضاد منافع پديد ميآيد. برخي حاضر نميشوند تا به استخدام ديگري در آيند و يا منافع خود را در اختيار ديگري قرار دهند و يا ميخواهند خود از منافع بيشتري بهره مند گردند. از اين روست كه طبيعت استخدامگري كه موجب پديداري اجتماعات شده است خود موجب تنازع و اختلاف و درگير ميشود و انسانها همراي و هم عقيده را به جان هم مياندازد. به اين معنا كه انسان در يك اصل با هم همراي و هم عقيده بوده اند و آن مساله استخدام ديگري و بهره گيري از منافع اين استخدام است. اين همان چيزي است كه قرآن از آن به امت واحد تعبير ميكند؛ زيرا امت در زبان عربي به گروه و جماعت همرايي و هم عقيده گفته ميشود كه در راستاي هدف واحد و يگانه اي گرد هم جمع شده اند. بنابراين امت واحد نخستين كه در تاريخ بشري پديدار شده است همان اجتماعي است كه براي استخدام و بهره مندي از منافع اجتماع ايجاد شده است. در اين تعبير قرآن نميخواهد بيان كند كه پيش از آمدن پيامبران، امت به مفهوم انسانهاي هم عقيده و هم دين و مذهب به معنا و مفهوم امروزي آن مراد بوده است، بلكه معناي لغوي آن مراد است كه همان هم عقيده و هم روش بودن در به كارگيري از يك ديگر و استخدام يعني اجتماع اولي ميباشد. به سخن ديگر معناي امت در اين آيه همان اجتماع است.
از اين جاست كه ميتوان گفت در نظر قرآن، استخدام ريشه و منشا اجتماع يعني امت و نيز منشا و سرچشمه اختلاف بوده است. از اين رو خداوند براي بقا و پايداري اجتماع و جوامع ابتدايي لازم ديد تا پيامبران را با قوانين ( كتاب ) به ميان مردمان بفرستد تا در ميان ايشان به قانون حق داوري و قضاوت كنند و جامعه را با قانون و بر پايه آن، مديريت و داوري و حكومت كنند.
البته قرآن براي اختلافات بشري ريشههاي ديگري را نيز ذكر ميكند كه ميتوان به جهل و ناداني به حقايق ( بقره آيه 113)، تعصبات جاهلي ( بقره آيه 170 و نيز نگاه كنيد به الميزان ج 5 ص 178 كه به مساله اختلاف ميان اوس و خزرج از انصار مدينه پرداخته است)، دنيا خواهي ( آل عمران آيه 19 و بقره آيه 213)، رذايل اخلاقي جامعه مانند خودخواهيها و تحقير ديگران ( بقره آيه 113) تفسير نادرست از آيات و تمسك به متشابهات به جاي محكمات و سوء برداشتها ( آل عمران آيه 7) و پيروي از شيطان و همراهي او در عمل به رذايل اخلاقي و هواهاي نفساني چون شرابخواري و قماربازي و مانند آن ( مائده آيه 91 و يوسف آيه 100) اشاره كرد. اين امور در تحليل قرآني عواملي است كه موجبات تفرقه ميان امت را فراهم ميآورد و به جاي بهره مندي از اتحاد و آثار نيكوي آن به دامن اختلاف ميكشاند و نتايج زيانباري را نصيب جامعه ميگرداند.
قرآن براي اختلاف و تفرقه آثار زيانباري را ياد ميكند. از مردم ميخواهد كه به جهت همين آثار و رهايي از پيامدهاي زشت و زيانبار آن دست از تفرقه بشويند و به اتحاد و همبستگي و انسجام روي آورند. از جمله آثاري كه قرآن براي اختلاف و تفرقه بيان ميكند،ذلت مومنان و سيطره ستم گران بر ايشان است. قرآن با بيان داستان قوم موسي (ع) به انگيزه و سياستهاي فرعوني در ايجاد تفرقه و اختلاف ميان قوم اشاره در باره شيوه چگونگي سيطره ذلت آفرين فرعوني بيان ميكند: ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم ... يذبح ابنائهم و يستحيي نساءهم ؛ فرعون در زمين علو و برتري جست و اهل زمين را به گروهها و دستجات چندي تقسيم كرد تا گروهي از ايشان را ضعيف و ناتوان قرار دهد و به قتل و كشتار برخي اقدام كند و زنانشان را به بي حيايي كشد و آنان را براي مقاصد نفساني و شوم، زنده نگه دارد. ( قصص آيه 4)
از ديگر آثاري كه قرآن براي اختلاف بيان ميكند سيطره و قدرت يافتن فرومايگان است؛ زيرا با اختلاف فرهيختگان و نخبگان قوم تضعيف و يا كشته ميشوند و زمينه براي قدرت يافتن فرومايگان فراهم ميآيد. برخي تعبير قرآني، بر انگيختن عذاب از زير پاي مردم كه در آيه 65 سوره انعام آمده است به معناي قدرت يافتن فرومايگان و كساني دانسته اند كه در طبقات زيرين اجتماعي ميزيستند و از هرگونه اخلاق انساني و رفتار پسنديده عاري بوده اند.( الميزان ج 7 ص 136)
جنگ و خونريزي بر اثر تفرقه و اختلاف از ديگر پيامدهاي شوم و زيانباري است كه قرآن بدان اشاره ميكند . قرآن هشدار ميدهد كه در پي اختلاف اگر جنگي بر افروخته شود تنها دامن فتنه جويان را نميگيرد بلكه همه از اين آتش زيان ميبينند. ( انعام آيه 65 و نيز انفال آيه 25)
شكست و ضعف و سستي از ديگر آثاري است كه اختلاف پديد ميآورد. قرآن ميفرمايد: و لا تنازعوا فتفشلوا ؛ منازعه و درگيري نكنيد كه شكست خورده و ضعيف و سست و ناتوان ميگرديد. در بيان علت شكست در جنگ احد به سستي و تنازع اي كه در ميان لشكر اسلام پديدار شده بود اشاره ميكند و ميفرمايد كه علت اين شكست، تنازع و درگيري بوده است كه به جهت اختلاف و تفرقه پديدار شده بود. ( آل عمران آيه 152)
فروپاشي همينه و تسلط روحي و معنوي امت از ديگر پيامدهاي زيانبار اختلاف و تفرقه است كه قرآن بدان اشاره ميكند و ميفرمايد: اگر اختلاف كنيد هيبت شما در چشم دشمنان فرو ميريزد و به دشمنان جرات ميدهد تا به شما يورش آورند و اين گونه ميشود كه شما همانند بادي بر هوا برخاسته و نابود ميشويد و از شما چيزي باقي و پايدار و برقرار نميماند.( انفال آيه 46)
خداوند براي اين كه مردمان و امت اسلام از تفرقه و اختلاف دور سازد، تشديد مجازات را به عنوان عامل بازدارنده قرار داده است و گفته است كه يكي از عوامل تشديد مجازات و نيز تشديد قوانين و سخت گيري در قانونگذاري اين است كه امت گرفتار تفرقه شوند. در داستان اصحاب سبت كه امت يهودي دچار تفرقه شده بودند خداوند بر عذاب سخت بر ايشان، قوانين تشديدي ديگري را وضع ميكند تا ديگر در پي اختلاف نروند. ( اعراف آيه 163 و 166 و نيز نحل آيه 124) در تفاسير آمده است كه خداوند روز جمعه را روز استراحت و انجام برنامههاي عبادي قرار داد بود؛ اما يهود با اين ادعا كه خداوند تا روز جمعه مشغول خلقت بوده است روز شنبه را روز استراحت خدا و خود قرار داده و آن روز را تعطيل كردند. خداوند نيز آن روز را براي ايشان روز تعطيل قرار ميدهد و حكم تشريعي تشديد شده اي را نسبت به آنان اعمال ميكند كه نميبايست در روز شنبه كار كنند. با اين همه گروهي براي ماهيگري وسوسه ميشوند و روز عبادت را به كار ميپردازند كه خداوند انان را مجازات و به شكل ميمون در ميآورد. در اين ايات بيان ميشود كه علت تشديد قوانين اختلاف ايشان بوده است، چنان كه تشديد مجازات نيز به جهت همان قانون تشديدي صورت ميگيرد.( نگاه كنيد : بحارالانوار ج 14 ص 15 و تبيان ج 6 ص 438 و نيز الميزان ج 12 ص 370)
قرآن، خدا و رسول (ص) را مرجع حل اختلاف معرفي كرده و از مردمان خواسته است در صورت اختلاف ميبايست به خدا و رسولش مراجعه كنند. به اين معنا كه اگر در چيزي اختلاف كرده آن را به خدا و پيامبرش برگردانده و از او براي حل اختلاف ياري جويند. از اين رو خود پيامبر و آموزههاي قرآن و سنت پيامبر و امامان معصوم (ع) به عنوان اولوالامر و جانشينان به حق پيامبر تنها كساني هستند كه به عنوان مرجع حل اختلاف امت مطرح شده اند. قرآن در آيه 59 سوره نساء ميفرمايد: فان تنازعتم في شي فردوه الي الله و الرسول؛ هر گاه در چيزي اختلاف و نزاع كرديد پس آن را به سوي خدا و پيامبرش برگردانيد. هم چنين از مراجعه به طاغوت و كساني كه به ناحق زمام امور دين و دولت را دست گرفته اند باز داشته و از مومنان خواسته براي داوري در مورد اختلافات و منازعات به آنان مراجعه نشود. ( همان آيه 60) در اين آيات و ديگر آيات قرآني به مساله مرجعيت خدا، قرآن ، پيامبر و اولوالامر در حل و فصل منازعات توجه داده و آنان را فصل الخطاب دانسته است ( بنگريد آيات 60 و 65 سوره نساء و نيز بقره آيه 213)